شهر من رودان  /  استان من هرمزگان
دغدغه های یک شهروند از شهر و استان  +  عکس هایی از رودان و هرمزگان
دوستان و دوستداران
 

 

ما خر نیستیم!

 

 مهندس «ک» صبح روز شنبه می خواست آماده بشه بِره سرِکار که یه سری اتفاقات عجیب و غریبی براش رخ داد. آقای مهندس بعد از این که صبحانه شو توی آشپزخونه می خوره، نگاهی به ساعت مُچی اش می اندازه می بینه دیرش شده. آخه ناسلامتی مهندس رییس اداره است و باید از همه منظم تر باشه. با عجله می ره سراغ جا رختی تا لباساشو بپوشه. قبل از هر چیز تسبیح اش رو از روی اوپن بر می داره و می ره سمت اتاق.( مهندس می ترسید که مث روز قبل تسبیح اش یادش بره و باز توی جلسه بدون تسبیح شرکت کنه!)

اما به محضی که دستشو به سمت پیراهنش دراز می کنه، در کمال ناباوری می بینه پیراهن به حرکت در می آد و از جاش بلند می شه! درست شبیه یه خفاش می ره و می چسبه به سقف اتاق.

آقا مهندس دهنش از تعجب باز بود که پیراهن ِ بی زبون دهنش باز می شه و به حرف می آد. با لحنی گله آمیز و بدون سلام و احوال پرسی می گه: «من دیگه باهات نمی آم اداره! نمی خوام منو بپوشی». مهندس طفلکی در حالی که نزدیک بود سکته ناقص بزنه، می گه: «چرا عزیزم؟ مگه چه کار بدی از من سر زده که ناراحتی؟!»

پیراهن: « از وقتی که منو خریدی و می کنی تنت، روزی نیس که توی اداره یه خلافی ازت سر نزنه و ...». مهندس حرفشو قطع می کنه و می گه: « کدوم خلاف؟».

پیراهن:« خجالت هم خوب چیزیه! همین دیروز بود که واسه یه امضای نا قابل یه تراول رو از یارو گرفتی و گذاشتی تو جیب من! و از اون  مهم تر منشی خوشگلت چی کار داره بگه مهندس ( توضیح نگارنده: با صدایی کش دار شبیه صدای خانم های بخش اطلاعات پرواز فرودگاه ها!) عذر می خوام یکی از دکمه ها تون بازه! اجازه بدین ....»

مهندس بی چاره توی دلش می گه، ای دل غافل که گندش دراومد!

بی خیال پیراهش شد و رفت سراغ شلوارش. شلوار رو که می خواست بپوشه، جیغی زد و پرید هوا. هر کاری کرد نتونست بگیردش! شلوار هم رفت بالا کنار پیراهن چسبید.

مهندس: « شلوار عزیز! تو دیگه چرا؟ تو که مدت هاس با منی و محرم اسرار منی!»

شلوار: « دس رو دلم نذار که خونه ...»

مهندس:« چرا؟»

شلوار:« اساساً من از آدمای دو رنگ بدم می آد! مخصوصاً اونایی که جلوی چش همه یه جورایی تظاهر می کنن خیلی مومن و باتقوا هستن، ولی به قول اون شاعر شما آدما:( چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند...) بگم در طول روز، توی اداره چه کارایی می کنی؟!»

مهندس با کمی اضطراب:« شلوار جان، چرا بی خود و بی جهت تهمت می زنی؟ منو این حرفا؟»

شلوار: «برو، برو تا دهنم باز نشده...»

در این لحظه مهندس متوجه می شه که عیال اومده پشت درِ اتاق و طبق معمول مشغول استراق سمعه! توی دلش می گه امکان داره کار به جاهای باریک کشیده بشه. می خواست یه جورایی از زیرش در بِره امّا غافل از این که عیال خیلی تیزتر از این حرفاست.

همسر مهندس مثل بروسلی در اژدها وارد می شود، وارد اتاق شد و گفت: « چشمم روشن مهندس! این حرفایی رو که شلوارت می زد حقیقت داره؟!»

مهندس بخت برگشته خواست پاسخ بِده که عیال مربوطه گفت:« ساکت باش ببینم شلوارت چی می گه!» و رو کرد به شلوار، با عصبانیت گفت، خب بنال شلوار جان.

شلوار که کمی دلش به حال صاحبش سوخته بود، گفت:« چیزی نیس همشیره! منظورم از چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند ... این بود که مثلاً جناب مهندس روم به دیوار توی دستشویی هنوز که هنوز است سر پا کارشو انجام می ده!...»

مهندس نفس راحتی کشید و توی دلش گفت خدا را شکر. دمت گرم! تازه خوب شد که صحبت های پیراهن و قضیه دکمه و منشی و غیره! رو نشنید. عیال مهندس هم با خوشحالی به شلوار گفت:« می دونی چیه، همه اش به خاطر اینه که آقای مهندس عجله داره ... نه این که می خواد هر چی زودتر به کار ارباب رجوع رسیدگی کنه! دست به این کارهای بچّه گانه می زنه...» و بلافاصله خیالش که راحت شد رفت بیرون.

شلوار: « خدا بهت رحم کرد، البته خودمم حقیقتش ازت خوشم اومده! ضمن این که اگه منو نپوشی، حاج خانوم منو می ده به این دوره گردها و گداهای پاکستانی که فصل سرما تو بندر زیاد می شن!....

و تا ابد از خوشی ها و دیدنی هایی که با تو نصیبم می شه! محروم می شم.» و اومد پایین.

پیراهن هم مث کسی که غش می کنه از بالا افتاد رو سرِ مهندس و گفت:« فقط می خواستیم گوشی دستت باشه که ما اون قدرها هم خر نیستیم! و حواسمون به همه چی هست...»

مهندس که دیگه خیلی دیرش شده بود، می خواست پیراهن و شلوارشو  بپوشه که یادش اومد باید بِره توی حیاط و لباس زیرش رو که دیشب شسته بود! (توضیح نگارنده: لباس زیرشو خودش شسته بود!) و انداخته بود رو بند رخت بیاره. با دستپاچگی درِ هال رو که باز کرد در عین ناباوری دید لباس زیرش مثل کبوتری که عقاب دیده باشه بدون این که حرفی بزنه پرید و با کمک باد عینهو کبوترای معلقی رفت تو آسمون. رفت و رفت و رفت تا بالاخره در افق ناپدید شد!

 

منبع: وبلاگ خالو راشد


موضوعات مرتبط: طنز (هرمزگان)، طنز (سیاسی)، مطلب طنز
[ شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ] [ هرمزگانی - رودانی ]
 

مطلبی از وبلاگ   قرآن و عترت    که البته کمی دیر گذاشتم! و از تاریخش گذشته!

 

به مناسبت روز زن:

 بهترین هدیه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

 

 در آستانه میلاد با سعادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قرار داریم روز خجسته ای که به روز زن نیز نامگذاری شده است. پیشاپیش این روز خجسته و مبارک را به شما دوستان عزیز تبریک می گویم.

حتما خیلی از شماها تا حالا کادویی را تهیه کرده اید تا با تقدیم آن به مادر و یا همسرتان، از زحمات خالصانه آنان تشکر نموده باشید.

راستی تا حالا در انتخاب نوع کادو، دقت کرده ایم؟ آیا در انتخاب کادو، فقط ملاک های مادی را در نظر می گیریم یا به ملاک های معنوی نیز توجه داریم؟

چه خوب خواهد بود که کادویی را تهیه نماییم که علاوه بر زیبایی های ظاهری، از زیبایی های معنوی نیز برخوردار باشد تا علاوه بر پر کردن خلأهای مادی، روح و جان را نیز صیقل دهد.

بزرگان ما وقتی به عزیزان شان هدیه می دادند، سعی می کردند هدیه ای را انتخاب نمایند که زمینه ترقی و تکامل معنوی عزیزان شان را فراهم نماید. به عنوان مثال می توان از تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) نام برد، بزرگ ترین هدیه ای که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) آن را به دخترش زهرا (سلام الله علیها) تقدیم نمود.

امام باقر (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:

«مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ التَّحْمِيدِ أَفْضَلَ مِنْ تَسْبِيحِ فَاطِمَةَ (ع) وَ لَوْ كَانَ شَيْ‏ءٌ أَفْضَلَ مِنْهُ لَنَحَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَاطِمَةَ(ع)»[1]

خداوند متعال به چیزی برتر از تسبیح حضرت زهرا(علیها سلام) عبادت نشده است؛ همانا اگر چیزی بافضیلت تر از آن وجود داشت، رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) آن را به حضرت فاطمه (علیها سلام) تعلیم می نمود.

 


[1] . کافی، ج 3، ص 343.

  


موضوعات مرتبط: مهم
برچسب‌ها: روز زن, حضرت فاطمه, پیامبر
[ جمعه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ] [ هرمزگانی - رودانی ]
 

یعقوب امینی وبلاگی با عنوان "مهدویت" راه اندازی کرد.

 

آدرس وبلاگ:

http://www.roodan313.tarlog.com

 


موضوعات مرتبط: خبر
[ شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ] [ هرمزگانی - رودانی ]
[ شنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ] [ هرمزگانی - رودانی ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
اللهم عجل لولیک الفرج


عبدالله قدسی
متولد شده در یکی از روزهایِ سال
آن هم سال ها پیش در بهشت جنوب (رودان)

علاقه مند به خیلی چیزها اما اول از همه خداوند یکتا، دین مبین اسلام و کشورم ایران.
فعال در حوزه ی  ورزش، فرهنگ و رسانه.

میخواهم این نوشته ها بخصوص آنها که رنگ انتقاد و بوی طنز دارند، قدمی در راه تغییر مثبت در شهرستان و استان باشند.


--------------------------------------------
اينجا كه گرگ و ميش نيست
اما بيرون نيا
             با اين گرد و خاك
             [شايد]
             كسي تو را اشتباه گرفت...
---- ---- ---- ---- ---- ---- ---- ---- ---- ----
امکانات وب